تاریخ انتشار : 2 مهر 1402

الگوهای سازندۀ کمدی در فرهنگ ایرانی: سریال دایی جان ناپلئون (نمره اول)

عناصر شوخی یکی از بهترین سریال‌های طنز ایرانی / مریم شایسته

الگوهای سازندۀ کمدی در فرهنگ ایرانی: سریال دایی جان ناپلئون (نمره اول)

والا آقاجان خانم جان دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ ما نفهمیدیم در این مملکت خلق خدا به چه می‌خندند؟ یعنی از وقتی ما یادمان می‌آید که ملت روزگار خوش ندیده‌اند، منتهی مانده‌ایم چطور هر چه بلا بیشتر سرشان می‌آید دست از شوخی و مسخره‌بازی برنمی‌دارند. ما خودمان یک همشهری داشتیم....

راستش به قول مش‌ قاسم، در سریال کمدی ایرانی دایی جان ناپلئون، از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، در ابتدا به نظرم هیچ گوینده‌ای سزاوارتر از مش قاسم جاودانی، عزیز دل ایرج پزشکزاد، برای روایت این یادداشت نبود و می‌خواستم تمام جستارمان را از زبان خودش بشنوید. تا همین یک جملۀ آخر که یادم افتاد اگر قلم به دست مش قاسم باشد ما از کل این مملکت جز غیاث‌آبادش چیزی نمی‌بینیم. علی ای حال من که راویم، در خدمت شمام. 

پرسشی که من را به نوشتن این جستار واداشت تقریباً همان بود که مش قاسم گفت. اما بیایید کمی عقب‌تر برویم. چند سال پیش در شبی که نمی‌دانم چرا پشت همین مانیتور نشسته بودم و دنبال چه می‌گشتم، به مصاحبه‌ای از ریکی جرویس (Ricky Gervais) برخوردم. آن روزها سریال آفیس (The Office) در نظرم برترین سیتکام جهان بود و کنجکاو بودم از زبان خالق اصلی آفیس انگلیسی که دست بر قضا خودش هم از سازندگان ورژن آمریکایی بوده‌است، بشنوم که ماجرای ساخت این سریال و علی الخصوص ورژن دوم آن چه بوده و چطور پیش رفته.  

جریان از این قرار بود که ریکی جرویس دربارۀ بازنویسی شوخی‌ها از نسخۀ انگیسی به نسخۀ آمریکایی به تفاوت‌های فرهنگی میان این دو کشور می‌پرداخت. مثلاً درجۀ صراحت، نوع و میزان استفاده از شوخی‌های جنسی، سطح تحمل زنندگی شوخی‌ها، تکیه بر کمدی کلامی و بازی با الفاظ و... . تفاوت‌ فرهنگی مسئلۀ جدیدی نیست و همینطور این مسئله که «ترجمه اگر هم امکان‌پذیر باشد باید با در نظر گرفتن بسترهای فرهنگی صورت بگیرد» هم تقریباً برایم مسلم بود. نکتۀ جالبی که پیش از خواندن مصاحبه به آن فکر نکرده بودم این بود که اول شاید شوخی‌ها اگر در هر دو فرهنگ درست فهم شوند، ترجمه‌پذیر باشند و مهم‌تر این که حالا اصلاً ما در این فرهنگ چند هزارساله و ادبیات هزارساله‌ای که به دستمان رسیده، الگوهای مشخصی داریم که بتوانیم مثل آقای جرویس بگوییم این‌ها باب میل ایرانی جماعت است؟ و اگر داریم آن الگوها کدامند؟ رک و پوست کنده بگویم. به چه چیزی می‌توانیم بگوییم «کمدی ایرانی»؟

در اینجا شاید بد نباشد در پرانتزی کوچک پرسش مهمی را مطرح کنم که هنوز پاسخ دقیقی برای آن ندارم و بهتر است در فرصتی مبسوط‌تری به آن پرداخته شود. آن هم این که اساساً واژۀ کمدی چقدر برای شوخی‌های ایرانی مناسب است؟ چنان که می‌دانیم در ادبیات فارسی واژه‌های هجو، هزل، فکاهه، لطیفه و درنهایت طنز تعاریف و مصداق‌های مشخصی دارند اما این که نسبت هر کدام از این‌ها با کمدی چیست و آیا می‌توان واژۀ طنز را دقیقاً به عنوان برابر فارسی کمدی استفاده کرد، قابل تأمل است. 

القصه، صحبت‌های آقای جرویس و سوالی که ذهنم را درگیر کرده بود من را تبدیل به لری دیویدی (Larry David) کرد که همه جا به دنبال رد پای کمدی ایرانی بود. از شوخی‌های عادی و روزمره و جوک‌های توییتری و روزنامه‌ای تا کلیپ‌های اینستاگرامی و تیک‌تاکی و فیلم و سریال‌های طنز جدید و قدیمی ایرانی و هجویات و هزلیات مهم ادبیات فارسی، همه جا دنبال الگوهای مشترکی می‌‌گشتم تا کمدی ایرانی را پیدا کنم. در این جست‌وجوها یکی از مهم‌ترین آثاری که سراغش رفتم رمان «دایی جان ناپلئون» نوشته‌ی ایرج پزشکزاد بود که اگر نگوییم بهترین رمان طنز ایرانی، حداقل می‌شود گفت موفق‌ترین نمونۀ رمان فارسی در این ژانر است. (که متأسفانه اصلاً مگر چند نمونۀ دیگر رقیب دارد که بخواهیم سرشان بحث کنیم؟) به جز رمان پزشکزاد اقتباس تلویزیونی ناصر تقوایی از این کتاب که یکی از بهترین اقتباس‌های سینمای ایران نیز هست، اثر مهم و معناداری در فضای کمدی فارسی است. 

در اصل انتخاب سریال دایی جان ناپلئون، یکی از بهترین سریال‌های طنز ایرانی، برای اولین نمونۀ بررسی فرهنگ کمدی در ایران، نه فقط به خاطر کمدی ناب آن که به دلیل بازنمایی شیرین و در عین حال دقیقی است که هم در کتاب و هم در سریال از فرهنگ ایرانی می‌بینیم. ما در ادامۀ این یادداشت با مرور وقایع داستان، الگوهای سازندۀ کمدی در این اثر را می‌یابیم. بازیگران سریال غلامحسین نقشینه، پرویز فنی‌زاده، نصرت‌الله کریمی، پرویز صیاد، سعید کنگرانی، محمدعلی کشاورز، اسماعیل داورفر، پروین ملکوتی و بهمن زرین پور هستند. محل تصویربرداری این سریال خانه امین‌السلطان بود که به عنوان خانه و باغ اتحادیه شناخته می‌شود.

اول. گشتی در خانۀ دایی جان

رمان دایی جان ناپلئون ماجراهای خانواده‌ای اشرافی را روایت می‌کند که اصلی‌ترین مسئلۀ آن درگیری میان بزرگ خاندان، دایی جان ناپلئون، و شوهر خواهرش است. دایی جان که بزرگ این خانواده‌ اشرافی است دل خوشی از شوهر خواهر داروسازش ندارد و بالاخره روزی بر سر یک اتفاق ناچیز، شعلۀ خشم و دشمنی این دو به جنگی بزرگ تبدیل می‌شود.

در این میان راوی داستان که خواهرزادۀ دایی جان و پسرکی نوجوان است، خاطرخواه لیلی، دختر او می‌شود و به قول خودش وضعیت طوریست که انگار پسر هیتلر عاشق دختر چرچیل شود. دایی جان که به شکل عجیبی با ناپلئون حس همذات‌پنداری دارد، دعوا با شوهرخواهرش را به دشمنی انگلیس‌ها با ناپلئون تشبیه می‌کند اما به مرور این دشمنی در ذهن دایی جان با توطئۀ انگلیس‌ها علیه او پیوند مستقیم پیدا می‌کند و این جریان با حملۀ متفقین به تهران تشدید می‌شود و توهم توطئه، دایی جان را تا بسترمرگ پیش می‌برد. 

بله، بنده طوری وقایع را نقل کردم که گویی یکی داستان است پر آب چشم! اما کدام کمدی‌ست که یک روی دیگر آن تراژدی نباشد؟ جالب است بدانید ماجرا شکست عشقی در نوجوانی واقعاً برای پزشکزاد اتفاق افتاده و تعدادی از شخصیت‌ها مانند خود دایی جان و مش قاسم هم ازافراد حقیقی اطراف او الهام‌گرفته شده بودند. با این اوصاف می‌دانیم که قلم او همۀ این اتفاقات واقعی و ساده را انقدر شیرین و گیرا و در قالب کمدی برای ما روایت می‌کند. 

هر چند در کتاب درونیات و احساسات عاشقانۀ راوی (سعید) به نسبت این سریال نوستالژیک ایرانی، پررنگ‌تر است، اما در هر حال به موازات جنگ اصلی و توهم دایی جان، ماجرای عشق راوی به لیلی هم پیش می‌رود و حتی در تشدید و ادامۀ اتفاقات هم موثر است. مثل زمانی که سعید ترقه‌ای می‌ترکاند و دایی جان فکر می‌کند حملۀ انگلیس است یا تمام مداخلاتی که اسدالله میرزا به اصرار سعید برای فیصلۀ دعوا انجام می‌دهد. گاهی حتی رویدادهای نامرتبط بزرگ و کوچکی مانند رسوایی طاهره، حاملگی قمر و ورود عکاس و واکسی به محله هم تبدیل به سوءتفاهم و سوژه‌ای برای اعتبار دادن به توهم دایی جان می‌شود. یعنی در مجموع با اثری مواجهیم که با وجود انسجام در روایت و پیشرفت وقایع حول دو محور توهمات دایی جان و عشق سعید و لیلی، به علت تعدد کاراکترها، بستری شده برای در هم تنیدن انگیزه‌ها و خلق اتفاقات و شوخی‌های متنوع.

برای پرداخت درست به جوانب و زوایای این سریال کمدی شلوغ و پرحرارت باید مرحله به مرحله پیش برویم تا حق مطلب ادا شود. در اولین قدم الگوهای کمدی ایرانی را در تم و رویدادهای داستان بررسی می‌کنیم. 

الف) ترس از تزلزل ارزش‌ها و بنیان‌های سنتی: تم اصلی داستان توهم توطئه است که پس از تألیف این اثر از آن با عنوان «سندروم دایی جان ناپلئون»، عارضۀ مشترک ایرانیان نیز یاد می‌شود. این توهم توطئه در دایی جان ناشی از ترس است. ترسی عمیق و ریشه‌دار در نسل گذشته از به خطر افتادن ارزش‌های ریشه‌دارشان. خواه سنت باشد یا مذهب یا بنیان مقدس خانواده. به همین دلیل آقاجان که توانسته از طبقۀ متوسط با این خانوادۀ آریستوکرات مملکت وصلت کند اولین تهدید برای طبقۀ اجتماعی دایی جان است. نکتۀ جالب اینجاست که آنچه از گذشتۀ خانواده و چگونگی تبدیل شدن آن‌ها به طبقۀ اشراف می‌شونیم به همراه مشاهدات درون داستان، خود تمسخری است در باب همین ارزش‌های پوشالی. یا مثلاً روضۀ ناخواندۀ مسلم ابن عقیل که عاشقان دلسوخته قربان سر بریده‌اش می‌روند غافل از این که از بالای پشت بام پرت شده و اصلاً سر بریدنی در کار نبوده! در حقیقت مولف هر جا فرصتی باشد بساط تحقیر و تمسخر خانواده را به راه می‌اندازد. تا حدی که مرحوم آقای بزرگ را به آبگوشت‌خوردن با ژانت مک‌دونالد (یا به روایت تقوایی، مارلنه دیتریش) وا می‌دارد. و درنهایت این ترس مانند گلوله برفی از کوچک‌ترین رویدادها جان می‌گیرد و بزرگ می‌شود تا پارانویای دایی جان را در تکمیل تئوری توطئه قوی‌تر کند. 

ب)لاف‌زنی: بخش مهم دیگری از توهم دایی جان این است که قدم به قدم در راه یگانگی با ناپلئون قدم برمی‌دارد. او ابتدا برای خالی نبودن عریضه در چند مهمانی ماجرای جنگ‌های کوتاه خود با اشرار در کازرون و ممسنی را با اغراق بیان می‌کند. با پیشروی وقایع داستان و ورود نوکرش، مش قاسم، به عنوان شاهد از غیب رسیدۀ ماجرا و افزودن چند کیلوپیاز داغ با قسم و آیه، این جنگ‌ها تبدیل به نبردهای حماسی بزرگی می‌شوند که ضربۀ مهلکی به انگلیس‌ها وارد کرده‌اند و حالا طبعاً آن‌ها از هر فرصتی برای ضربه زدن به دایی جان استفاده می‌‌کنند. به نظرم در این مورد آنچه شوخی‌ها را جذاب‌تر می‌کند نه درگیری‌ها و حقه‌های مشخص آقاجان، بلکه سوءتفاهم‌ها و فلسفه‌بافی‌های بی‌مورد دایی جان است. فی المثل در ماجرای حاملگی قمر یا لکه‌دار شدن شرف دوستعلی که مطلقاً هیچ ربطی به دایی جان و دعواهایش ندارد تنها علت مداخلۀ او این است که فکر می‌کند با توطئۀ انگلیس‌ها ممکن است آبروی خانواده بر باد رود. یا در صحنۀ ماندگاری که برادرش (دایی جان سرهنگ) کلافه از این که چطور می‌تواند جلوی نشتی آب را بگیرد می‌پرسد «پس این سوراخ راه آب کو؟» او مصمم می‌گوید «حتماً اونم انگلیسا دزدیدن!» اینجاست که دیگر دایی جان سرهنگ هم به ستوه می‌آید و حرف مهمل آقا را به رخش می‌کشد. لاف‌زنی خصلتی است که آن را کمابیش در دیگر شخصیت‌های خانواده هم می‌بینیم که بعدتر به آن می پردازیم. 

پ) ترس از آبروریزی: الگوی آشنایی که در زندگی روزمره، اخبار و درام‌های ایرانی هم بسیار به آن برمی‌خوریم. این ترس گاه کاراکترها را به چنان اقدامات عجیبی وا می‌دارد که بیش از هر چیز خنده‌دارند. مسئلۀ آبرو و آبروداری در فرهنگ و سنت چنان قوی است که حتی دایی جان به راحتی آن را یکی از اقدامات موثر انگیس‌ها برای از پا درآوردن او می‌داند. البته کاری با اغراق و فرافکنی دایی جان نداریم اما می‌دانیم پشت این شوخی حقایقی است که تا امروز هم در بطن مراودات ما جریان دارد، چنان که واقعاً می‌توان از این ابزار برای آسیب رساندن به افراد استفاده کرد. دو مورد از مهم‌ترین جلوه‌های آبروداری در این اثر ماجرای قتل ساختگی دوستعلی خان توسط اسدالله میرزاست که برای منتشر نشدن لیست بلندبالای هم‌خوابگان طاهره، همسر شیرعلی قصاب، تصمیم می‌گیرند فعلاً به این شکل سر نایب تیمورخان مفتش را گرم کنند. و دومی ازدواج قمر، دختر شیرین عقل خانم عزیزالسلطنه که نمی‌دانند چه کسی باردارش کرده، با آسپیران غیاث‌آبادی است که نه تنها در شأن خانواده نیست بلکه مجبورند با قبول هزار شرط و شروط او آسپیران بی‌اصل و نسب را راضی به ازدواج کنند. 

در واقع ترس از آبرو با مورد اول یعنی ترس از به خطر افتادن ارزش‌ها ارتباط تنگاتنگی دارد و هر دو به تناسب تأثیری که بر کاراکترها و موقعیت‌شان دارند مسبب اقداماتی عجیب و خنده‌داری می‌شوند. 

ت)دروغ، پنهان‌کاری وفریب: شاید در کتاب کمی بیشتر طول بکشد ولی در سریال احتمالاً از همان ابتدا می‌توانیم حدس بزنیم که شخصیت‌های این داستان یک رودۀ راست توی شکمشان نیست. از همان سکانس ورود مش قاسم به داستان‌های دایی جان تا شورای مخفی برای یافتن منبع صدای مشکوک و بعد از آن ساخت قتل خیالی برای زهر چشم گرفتن از خانواده و درنهایت صحنه‌سازی‌های بزرگ‌تر در جهت تقویت یا تضعیف باور دایی جان نسبت به حملۀ انگلیس‌ها. دروغ و پنهان‌کاری یا برای منافع شخصی است یا در جهت آرام کردن جو متشنج و جلوگیری از بروز فاجعه (که البته آن هم در نهایت در جهت حفظ منافع است) اما جنس کمدی در هر کدام از موارد متفاوت است. در مورد اول کاراکترها واقعاً در دردسری گیرافتاده‌اند یا انگیزه‌های جدی برای کنش‌ها دارند و جدیت آن‌ها در تقابل با انگیزۀ حقیر و پیش‌پاافتاده‌شان موقعیت را خنده‌دار می‌کند. در مورد دیگر اسدالله میرزای رند و خوشگذران به درخواست سعید حیله‌هایی طراحی می‌کند و با جدیت، نگرانی‌ها و مسائل دیگر شخصیت‌ها را به سخره می‌گیرد و از این کار لذت می برد. گویی او دست مداخله‌گریست که از طرف ما کمی گوشمالی به این آدم‌های متوهم و مغرور می‌دهد و خودش هم خیلی خونسرد و تمیز یک گوشه می‌ایستد و در دل به آن‌ها می‌خندد. 

ت)ریا و تملق: شکل عمدۀ ریاکاری در این داستان تقریباً همان ماجرای لباس جدید پادشاه است. فردی احمق و متوهم که به دلایلی در موضع بلاتر است و دیگران جرئت بیان حقایق را به او ندارند. حتی اگر بخواهند او را از کرسی بلندش کمی به زمین نزدیک-تر کنند هم با ملاحظات بسیار و مناسبات جهان خودش همراه می‌شوند. مثلاً به جز دعوایی که آقا جان با دایی جان دارد، هیچ وقت کسی علناً تردیدی را دربارۀ تاریخ خیالی دایی جان پیش رویش بیان نمی‌کند و اگر هم چون و چرایی باشد در کیفیت و مناسبات آن است. مثلاً انگلیس‌ها که این کار را نمی‌کنند یا خیالتان راحت باشد انگلیسی‌ها کاری از دستشان برنمی‌آید. و البته بزرگترین متملق هم در این میان مش قاسم است که پا را از حد تأیید فراتر می‌گذارد و زیر سایۀ حباب قدرتی که دور توهمات دایی جان است برای خود هویتی نو و باب میلش می‌سازد. 

البته به جز مسئلۀ اصلی می‌بینیم که ریا هم مانند دروغ و پنهان‌کاری بیش از این که یک اتفاق باشد یک عادت و راه‌حل رایج و دم‌دستی برای هر مسئله‌ایست. اولین مثال برجستۀ آن شاید مراسم ساختگی روضۀ مسلم ابن عقیل باشد که فقط و فقط برای بریدن صدای اقا جان ترتیب داده شد و دیگر همان ماجرای ازدواج قمر با آسپیران که علی رغم نارضایتی آن‌ها نسبت به این وصلت باید با تعریف و تمجید از آسپیران او را راضی می‌کردند. 

پنج الگویی که تا اینجا براساس رویدادهای داستان دایی جان ناپلئون برشمردیم همگی عناصری آشنا در فرهنگ ایرانی هستند و چه بسا هر کدام از ما نمونه‌های بسیاری از آن‌ها را در زندگی روزمره و خاطراتمان به یاد بیاوریم. خوب است شما هم برای ما از نمونه‌های این الگوها در مناسبات مختلف فرهنگمان بنویسید، شاید با هم به نتایج جالب‌تری رسیدیم!

 در یادداشت بعد، پروندۀ سریال کمدی دایی جان ناپلئون را با تمرکز بیشتری بر شخصیت‌ها، دیالوگ‌ها و مشخصاً ظرافت‌های اقتباس در کار ناصر تقوایی ادامه می‌دهیم. 

 به قول دکتر ناصرالحکما، سلامت باشید!

نویسنده: مریم شایسته (تحریریه ماجرا)

مریم شایسته

نویسنده‌ و ویراستار تحریریه‌ی ماجرا | متولد ۱۳۷۸ | کارشناسی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران | معلم و طراح آموزشی حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان و نوشتن خلاق