تاریخ انتشار : 21 آبان 1402

یادداشتی برای فیلم Fair Play 2023 بازی عادلانه

حواست هست؟ / صدف فاطمی

ماریا کاسارس در یکی از نامه‌هایش به آلبر کامو نوشته:« ما همدیگر را اتفاقی دیدیم، همدیگر را بازشناختیم، تسلیم هم شدیم، عشقی آتشین از بلور ناب ساختیم. آیا به خوشبختی‌مان و آن‌چه نصیب‌مان شده، حواست هست؟»

و این سوال چقدر، باید است. چقدر باید پرسیده شود. چند نفر از آدم‌هایی که دل به هم داده‌اند، این سوال را از خودشان و از یکدیگر می‌‌پرسند. حواست هست؟ این‌که یک روزی، یک جایی، بنا بر یک داستان و ماجرایی دو نفر سر راه یکدیگر قرار می‌گیرند و دل‌شان به هر دلیل و بهانه‌ای به هم گره می‌خورد و تسلیم هم می‌شوند، اتفاقی‌ست که شاید خیلی‌ها نصیب‌شان نشود. سرمان را که می‌چرخانیم، اطراف‌مان پُر از آدم‌هایی‌ست که دل‌شان یک هم‌دم می‌خواهد. کسی که بشود از همه‌چیز و همه‌جا با او گفت و شنید. آن دوست داشتن ناب و آن عشق بی‌ادعایی که به آدم‌ها قدرت و جسارت می‌‌دهد که بتازند و بروند. از هر چند نفر، چند نفر این اتفاق و این خوشبختی نصیب‌شان می‌شود؟ گیریم که بخت یار بود، چند نفر به این خوشبختی و آن‌‌چه نصیب‌شان شده، حواس‌شان هست؟

اولین ساخته بلند سینمایی کلوئی دومونت به نام 2023 Fair Play، فیبی داینوور در نقش امیلی و آلدن ارنرایک در نقش لوک را در این موقعیت می‌گذارد. سکانس‌های ابتدایی انگار برداشت آزادی از رویای هر جوانی‌ست که دوست داشتنش را با کسی تصور کرده و تصویرش را در ذهنش اینطور سینمایی ساخته. همه‌چیز رنگ هم‌دلی دارد و نمایش هم‌راهی دو انسانی‌ست که قلب‌شان سخت به هم پیوند خورده.


امیلی مهربان، صادق و متعهد است. لوک، قدرشناس، باثبات، حامی و مجنون. هر دو در یک شرکت مالی، تحلیل‌گر داده هستند و به دلیل قوانین سخت‌گیرانه شرکت نمی‌توانند دوست داشتن‌شان را علنی کنند. در شرکت لباس همکار بودن می‌پوشند و با قواعد بازی آن‌جا پیش می‌روند. از در خانه که وارد می‌شوند،‌ می‌شوند همان دختر و پسری که عاشقانه قلب‌شان برای یکدیگر می‌تپد و بنای این را دارند که تا روز آخر عمرشان را کنار هم باشند. اخراج یکی از مدیران مهم شرکت، برگ جدیدی روی میز می‌اندازد. بازی عوض می‌شود. یک ارتقای شغلی غیرمنتظره و شانسی که ابتدا اسم لوک روی آن ثبت می‌شود اما در نهایت تقدیم امیلی می‌شود. سکانس‌ها می‌آیند و می‌روند. اتفاق‌ها یکی پس از دیگری. برخوردی که امیلی با ماجرای ترفیع احتمالی داشته. رفتاری که لوک با ترفیع اختصاصی امیلی دارد. امیلی و لوک همچنان در شرکت نباید از ارتباط‌ عاطفی‌شان گزک دست کسی بدهند؛ مخصوصا حالا که امیلی در سمت مدیریت مشغول به کار شده و همه دوربین‌ها رسما روی او زوم است. خیلی‌ها آرزوی این صندلی را داشتند و حالا دست تقدیر آن را نصیب امیلی کرده. 

اما آدم‌ها چقدر اندازه کُتی هستند که گاهی دیگران برا‌ی‌شان می‌دوزند؟ دوست‌ها، همکارها، اعضای خانواده و اصلا مهم‌ترین آدم زندگی طرف، شریک عاطفی‌اش، چقدر تحمل دیدن این کُت جدید را دارد؟ اتفاق‌های مختلفی که در هر پیچ زندگی، از آسمان وسط رابطه‌ها و آدم‌ها می‌افتد، چقدر در تغییر وضعیت تاثیرگذار است؟ آیا دوست داشتن می‌تواند همه این‌ها را پوشش دهد؟ می‌تواند مرهمی شود برای تمام تنش‌های احتمالی و پس‌لرزه‌هایی که یک اتفاق جدید با خودش می‌آورد؟ اگر آدم‌ها در جریان یک اتفاق، یک جهش، بخش جدیدی از وجودشان را ریختند روی دایره، تکلیف چیست؟ آیا آدم‌ها همیشه همینی می‌مانند که می‌بینیم و می‌شناسیم؟ یا یک لایه دیگری در وجودشان نهفته که در بزنگاه خاصی ممکن است بیرون بزند و تمام معادلات ذهنی و روحی و عاطفی و همه چیز را جابه‌جا کند. دوست داشتن دقیقا کجای قصه دو آدم است؟ عشق کجای ماجراست؟ 

این‌ها همه جمله‌هایی‌ست که در هر سکانس فیلم در ذهن مخاطب می‌آید و می‌رود. هر سکانس، یک برگ جدید. میزانسنی چیده می‌شود و تنها یک جمله، یک حرف، یک حرکت، نمایشی روی صحنه می‌برد که به مخاطب بگوید زود به قاضی رفتی و آدم‌ها هنوز و همچنان غیرقابل پیش‌بینی‌ترین هستند. در هر سکانس مخاطب یک بار کلاه قضاوت را سرش می‌گذارد و یک رای به نفع یا ضرر دیگری صادر می‌کند و سکانس بعدی ماجرای دیگری رقم می‌خورد. 

بازی فیبی داینوور و آلدن ارنرایک درست و به اندازه‌ست. هیچ کجای قصه از کادر بیرون نمی‌زنند. فیلم روی دور مناسبی می‌چرخد. نه آنقدر کند است که با تمِ هیجان‌انگیز داستان جور در نیاید، نه آنقدر شتاب‌زده که باری به تنش سکانس‌ها اضافه کند. شخصیت‌پردازی‌ها واقعی و قابل باور است. وضعیتی که امیلی و لوک در آن گیر افتاده‌اند آنقدر خوب پرداخته شده که حس همذات‌پنداری مخاطب را بیدار می‌کند، حتی اگر چنین چیزی را تجربه نکرده یا در چنین شرایطی نباشد. 

فیلم سینمایی Fair Play محصول سال ۲۰۲۳ آمریکاست و توسط کمپانی نتفلیکس پخش شده. وقتی که اولین بار در جشنواره فیلم ساندنس به نمایش درآمد، منتقدان بسیاری برای این فیلم و این سوژه کف مرتب زدند. یک زن، یک مرد، دو عاشق، ابتدا در موقعیتی برابر و سپس در موقعیتی متفاوت چطور با یکدیگر برخورد می‌کنند. عشق تا چه اندازه قدرت دارد در موقعیت نابرابر، برابری ایجاد کند؟ آن‌ها هر دو خودشان را خوب، توانمند و بی‌نقص می‌دانند. هم در نقش شریک عاطفی، هم تحلیل‌گر داده. اما آیا آنقدر که می‌توانند نوسانات بازار سهام را مدیریت کنند، بالا و پایین‌های رابطه‌شان را هم می‌توانند؟

نویسنده: صدف فاطمی (تحریریه ماجرا)